English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (7976 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
get ready U اماده شدن حاضر کردن
make ready U اماده شدن حاضر کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
johnny on the sopt U حاضر و اماده
operationally ready U حاضر به عمل اماده از نظر عملیاتی
prepare for action U حاضر به عملیات شدن حاضر به تیر کردن
manned U اماده به جنگ جنگ افزار حاضر به تیر دارای خدمه
ready reserve U ذخیره اماده ذخایر اماده احتیاط اماده برای بسیج یااستفاده
ground readiness U اماده باش در روی زمین اماده بودن هواپیماها درروی باند اماده باش زمینی
winterize U اماده برای زمستان شدن خود را برای مقابله باسرمای زمستان اماده کردن
supercritical U حالت اماده به انفجار ماده اتمی ترکیب اماده به انفجاراتمی
roll-calls U حاضر و غایب کردن
roll-call U حاضر و غایب کردن
fitting out U حاضر کردن ناو
to conjure up U با سحر حاضر کردن
get ready U حاضر کردن یا شدن
call the roll U حاضر و غایب کردن
To call the roll. Roll-call. U حاضر غایب کردن
To prepare something. To get somethings ready. U چیزی را حاضر کردن
march order U حاضر براه کردن
on guard U اماده توپگیری اماده برای توگیری
set up U حاضر به جنگ کردن توپ
embattle U حاضر به جنگ کردن یا شدن
roll call U حاضر و غایب کردن افراد
to report oneself U حاضر شدن وخود را معرفی کردن
make the grade <idiom> U منظم کردن، موفق بودن ،حاضر شدن
to report for duty U برای کار حاضر شدن وخود رامعرفی کردن
to cut out U بریدن ودراوردن- پیش دستی کردن بر- اماده کردن-انداختن
to call the roll U حاضر غایب کردن [نام افراد در گروهی را بلند خواندن]
readying U مهیا کردن حاضر کردن
readies U مهیا کردن حاضر کردن
ready U مهیا کردن حاضر کردن
readied U مهیا کردن حاضر کردن
draft U اماده کردن
drafts U اماده کردن
make ready U اماده کردن
prime U اماده کردن
belay U اماده کردن
supply U اماده کردن
primes U اماده کردن
get ready U اماده کردن
preparations U اماده کردن
primed U اماده کردن
unlimber U اماده کردن
drafted U اماده کردن
supplying U اماده کردن
provide U اماده کردن
prepare U اماده کردن
provides U اماده کردن
prepares U اماده کردن
to pickle a rod for U اماده کردن
pre treatment U اماده کردن
preparing U اماده کردن
supplied U اماده کردن
setting up U اماده کردن
accommodates U اماده کردن
preparation U اماده کردن
readying U اماده کردن
readies U اماده کردن
harnessed U اماده کردن
harnessing U اماده کردن
to string up U اماده کردن
accommodated U اماده کردن
set U اماده کردن
readied U اماده کردن
ready U اماده کردن
sets U اماده کردن
confect U اماده کردن
harness U اماده کردن
outfits U سازو برگ اماده کردن تجهیز کردن
outfit U سازو برگ اماده کردن تجهیز کردن
knock up U سردستی اماده کردن
knock-up U سردستی اماده کردن
set up U اماده تیراندازی کردن
gear U کردن اماده کارکردن
gears U کردن اماده کارکردن
geared U کردن اماده کارکردن
knock-ups U سردستی اماده کردن
fitting out U اماده کردن ناو
forearms U قبلا اماده کردن
forespeak U قبلا اماده کردن
train U اماده کردن اسب
trained U اماده کردن اسب
trains U اماده کردن اسب
do up U اماده استفاده کردن
to fit with U اماده کردن برای
forearm U قبلا اماده کردن
forthcomming U اماده برای ارائه کردن
spot U کشف کردن اماده پرداخت
snow farming U اماده کردن پیست اسکی
to study up U خود را اماده امتحانات کردن
spots U کشف کردن اماده پرداخت
sensate U اماده پذیرش حس احساس کردن
to provide oneself U خودرا اماده یا مجهز کردن
make U درست کردن ساختن اماده کردن
makes U درست کردن ساختن اماده کردن
redact U اماده چاپ کردن تحریر کردن
prepare U اماده کردن ساختن ترکیب کردن
preparing U اماده کردن ساختن ترکیب کردن
to wind up U کوک کردن اماده کردن گلوله
prepares U اماده کردن ساختن ترکیب کردن
to gather up U جمع اوری کردن اماده کردن
marshalled U در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
crams U خودرا برای امتحان اماده کردن
marshal U در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
marshals U در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
cramming U خودرا برای امتحان اماده کردن
marshaling U در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
crammed U خودرا برای امتحان اماده کردن
cram U خودرا برای امتحان اماده کردن
marshaled U در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
edit U اماده چاپ کردن تغییر دادن
winterization U اماده کردن برای کار در زمستان
roadworthy U اماده مسافرت قابل سفر کردن
enarm U مسلح شدن اماده کارزار کردن
edit U تنظیم و تصحیح و اماده چاپ کردن
edited U تنظیم و تصحیح و اماده چاپ کردن
edited U اماده چاپ کردن تغییر دادن
ramp alert U اماده باش در سکوی در جا زدن اماده باش 51 دقیقهای
tropicalization U اماده کردن برای کار درمنطقه استوایی
groom U اماده کردن شیب برای اسکی مهتر
grooms U اماده کردن شیب برای اسکی مهتر
mountee U اژیر مخصوص اماده کردن توپهای ناو
arm U مسلح کردن چاشنی کشیدن اماده انفجارکردن
aircraft arresting reset unit U وسیله اماده کردن مجددسیستم مهار هواپیما
dispatches U انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
sketches U پیش نویس چیزی را اماده کردن طرح خلاصه
civilian preparedness for war U اماده کردن مردم برای جنگ امادگی غیرنظامیان
aircraft turn around U اماده کردن هواپیما برای پرواز یا اجرای عملیات
sketched U پیش نویس چیزی را اماده کردن طرح خلاصه
dispatched U انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
dispatch U انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
despatched U انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
despatches U انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
sketch U پیش نویس چیزی را اماده کردن طرح خلاصه
disposable personal income U پولی که اماده خرج کردن یاپس انداز باشد
set up U اماده کردن اتومبیل برای مسابقه درمسیر معین
despatching U انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
list U شیار کردن اماده کردن
gird U اماده کردن محکم کردن
dight U اماده کردن مجهز کردن
paddock U منطقه اماده و زین کردن و گردش اسب پیش ازمسابقه
reception station U پست پذیرش و اماده کردن افراد جدید برای اعزام
staging area U فاصله بین منطقه اماده کردن اتومبیل و نقطه شروع
paddocks U منطقه اماده و زین کردن و گردش اسب پیش ازمسابقه
rig the ship U فرمان ناو را برای بازدیداماده کنید اماده کردن ناوبرای بازدید
crammer U کسیکه کارش اماده کردن شاگردان برای امتحان بطورسطحی است
predigest U بزبان ساده وقابل فهم دراوردن برای استفاده اماده کردن
warning order U دستور اماده باش اعلام اماده باش
spooling U یلهای نوار اماده شدن قسمتی از سیستم جهت پردازش ان قرقره کردن
lineup U اماده ومجهز کردن ترتیب جای بازیکنان فوتبال طرز قرار گیری
laager U هلی کوپتر در حال اماده باش جلو هلی کوپتر اماده
call-up U درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call-ups U درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call up U درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
master clear U کلیدی روی بعضی ازکنسولهای کامپیوتری که ثباتهای عملیاتی را پاک کردن و انها را برای حالت جدید عملیات اماده میکند
alert force U نیروهای اماده باش نیروهای اماده
dizen U دسته یا بسته کتان وکنف کتان را اماده کردن
agreeable U حاضر
stocked U :حاضر
existing U حاضر
presenting U حاضر
presented U حاضر
presents U حاضر
stock U :حاضر
present U حاضر
ubiquitous U حاضر
on hand <idiom> U حاضر
in the saddle U حاضر
eagle flight U نیروی هوا روی در حال اماده باش نیروی هوا روی اماده
readiness to report U حاضر جوابی
at the moment U در حال حاضر
at present U در حال حاضر
current U در حال حاضر
toss off <idiom> U حاضر جواب
stand by U حاضر بودن
ready wit U حاضر جوابی
currents U در حال حاضر
action front U حاضر به تیر
at the present moment U درحال حاضر
present [at] <adj.> U باشنده [حاضر] [در]
attends U حاضر بودن
get ready U حاضر شدن
attending U حاضر بودن
attend U حاضر بودن
willing U حاضر خواهان
repartee U حاضر جوابی
operationally ready U حاضر به عملیات
operationally ready U حاضر به کار
readies U حاضر به کار
readied U قبضه حاضر
here U بدینسو حاضر
omnipresent U همه جا حاضر
readies U قبضه حاضر
readying U حاضر به کار
omnipresent U حاضر در همه جا
active حاضر بخدمت
ready U حاضر به کار
ready U قبضه حاضر
delicatessen U اغذیه حاضر
delicatessens U اغذیه حاضر
roll call U حاضر و غایب
make ready U حاضر شدن
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1meaning of taking law
1Open the "Wind Farm" subsystem and in the Timer blocks labeled "Wind1" and "Wind2", Wind3" temporarily disable the changes of wind speed by multiplying the "Time(s)" vector by 100.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com